بیت الاحزان

... بیت الاحزان ، قبله رنج انسانها ست

بیت الاحزان

... بیت الاحزان ، قبله رنج انسانها ست

محبوب ترین مطالب

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است

روزنگار - 2

 

 چقدر به من و تو خوش گذشت ...

چقدر به من و تو خوش گذشت ...

بی بهانه ...

بی بهانه ...

امروز صبح بعد از مدت ها ، برف از حاشبه وارد متن شد ...

امروز بعد از مدت ها ، برف از حاشیه وارد متن شد ...

این روزها جای خالی ات را بیشتر حس می کنم ...

این روز ها جای خالی ات را بیشتر حس می کنم ...


اعتراف نوشت : ... أ نـ ا الـ عـ بـ د الحـ قـ یـ ر ، متی إنتبه ؟

پیامـک نوشـت : این سرما هم مانند باقی وقایع سال می گذرد ...

تذکـــــر نوشـت : دعایم زین پس ، بودن تو است ...

روایـــت نوشـت :

از محافظ سید حسن نصرالله سوال کردند چقدر سید حسن (حفظ الله) را دوست داری ؟

گفت آنقدر که اگر امر کند بمیر ، می میرم .

سپس پرسیدند چقدر امام خامنه ای (حفظ الله) را دوست داری ؟
گفت آنقدر که اگر امر کند سر سید حسن (حفظ الله) را بیاور , می برم .

 


گرگ ها را هم برادرهای یوسف می خورند!

کهنه صرّافان دنیا از تصرّف می خورند
از عدالت می نویسند ، از تخلّف می خورند

می نویسم دوستان ! معیار خوبی مرده است
دوستان خوب من تنها تأسّف می خورند !

این که طبع شاعران خشکیده باشد عیب کیست ؟
ناقدان از سفرۀ چرب تعارف می خورند

عاشقان هم گاه گاهی ناز عرفان می کشند
عارفان هم دزدکی نان تصوّف می خورند

یوسف من ! قحطی عشق است، اینان را بهل !
کلفت دین اند و دنیا ، از تکلّف می خورند

آخر این قصّه را من جور دیگر دیده ام
گرگ ها را هم برادرهای یوسف می خورند !

                                                         عشق علیه السلام - علیرضا قزوه

 

 

اسکالپل

 

 

روزنگار - 1

نشسته ام کنار بخاری اتاق ...

ارتفاع پنجره ی مشرف به حیاط یه خوره زیاده ...

محوطه رو نمیشه دید ...

چشم دوختم به مانیتور ...

دونه های سفید برف ، میخورن توی کاور دوربین محوطه ...

سپید ِ سپید شده ...

هر وقت که میخوام خلوص سفیدی چیزی رو بیان کنم ، یاد کلمه "سپید" می افتم (احساس می کنم خلوص اش بیشتره)

روزگار رو نمیتونم با سپید توصیف کنم ، همون "سفید" براش خوبه (ناخالصی داره) !

عین این روز های من !

.

.

.

التماس دعا

 


 اعتراف نوشت : ... أ نـ ا الـ عـ بـ د الحـ قـ یـ ر ، متی إنتبه ؟

پیامـک نوشـت : کلید عوض نشده است !

 

خاطرات

و تو چه میدانی از خاطرات اینها ...

و هور شد سکوی پروازشان ... 

و حال تو بگو ، رازهای مگو را ...

و سربند هایی که بی سر مانده اند ...


عکس نویس  : "ترس ما از مرگ ، همان فاصله ی ماست تا کربلا !

                                        فاصله ی ما تا کربلا ، همان دوریِ ماست از شهادت ... !"

توضیح نویس : عکاس آشناست !