بیت الاحزان
... بیت الاحزان ، قبله رنج انسانها ست
بیت الاحزان
... بیت الاحزان ، قبله رنج انسانها ست
کلمات کلیدی
کربلا
عشق
عاشورا
ع
دل
سید
حرم
حسین
آقا
آوینی
معصومیت
شیخ جعفر
ره
تربت
ماه
خورشید
خدا
امام زمان
انتظار
مادر
گریه
عمر
عج
زیارت
دهر
رهبر
س
شب
قزوه
یوسف
بایگانی
بهمن ۱۳۹۲
(۱)
مرداد ۱۳۹۲
(۲)
تیر ۱۳۹۲
(۱)
خرداد ۱۳۹۲
(۱)
فروردين ۱۳۹۲
(۱)
اسفند ۱۳۹۱
(۲)
دی ۱۳۹۱
(۲)
آذر ۱۳۹۱
(۲)
مهر ۱۳۹۱
(۱)
شهریور ۱۳۹۱
(۱)
مرداد ۱۳۹۱
(۱)
تیر ۱۳۹۱
(۲)
خرداد ۱۳۹۱
(۱)
ارديبهشت ۱۳۹۱
(۳)
فروردين ۱۳۹۱
(۳)
اسفند ۱۳۹۰
(۲)
بهمن ۱۳۹۰
(۵)
دی ۱۳۹۰
(۱)
آذر ۱۳۹۰
(۵)
آبان ۱۳۹۰
(۲)
مهر ۱۳۹۰
(۱)
شهریور ۱۳۹۰
(۳)
تیر ۱۳۹۰
(۱)
خرداد ۱۳۹۰
(۳)
ارديبهشت ۱۳۹۰
(۲)
فروردين ۱۳۹۰
(۲۴)
اسفند ۱۳۸۹
(۴)
محبوب ترین مطالب
۹۲/۱۱/۳۰
دلتنگی
۹۰/۰۱/۱۹
ترس
۹۰/۰۶/۰۹
وداع با رمضان
۹۱/۰۲/۰۴
فاطمه ... فاطمه ...
۹۱/۱۰/۲۹
کوچه
۹۰/۰۱/۱۴
منجی
۹۲/۰۳/۰۳
تبریک بابای انقلابی ام
۹۰/۰۱/۱۳
دعوت
۹۱/۰۷/۲۳
عند ربهم یرزقون ...
۹۰/۰۱/۱۰
هفت آسمان
پیوندها
آقــا
فلق
رخاء
ترنج
پیلـه
کلوخ
کلوخ
وادی
طلوع
وائـل
بداهه
رائــح
طهورا
گـــذار
معرکه
عبـــــور
خط تیره (بیان)
خط تیره (بلاگفا)
چاه نامه
اسکالپل
کـافه تلخ
خرد تشنه
هو الحبیب
سید یاسر
نقاش فقیر
مسافر کربلا
مصباح الهدی
هو الشــافی
پرسه در خیال
هو الشــــافی
و ما ادراک ...؟
شمشیر ولایت
با همه مخلفات
سیب های کال
کلبه ای روی آب
انتهای یک جـاده
نسیم منزل لیلی
چند پیکسل کتاب
جنجال یک سکوت
شاهد بیاورم ... ؟
نکته های جامانــده
آرمان های اینجـوری
عشق علیه السلام
یک لقمه نان و شـعر
مه رویان بستان خــدا
حرف های ماســه ای
یادداشت های گم شده
دست نوشته های مـن
فرصت ناب کـبوتر شــدن
سـقوط آزاد به روایـت مـن
یادداشت های یکــــــ طلبه
نوشته های یک میس طلبه
شاهـــدخت سرزمین ابدیت
دل آباد (کاش می شد خدا را بوسیــد)
از زمین بگسل اگر بر آسمان می بایدت
۲ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است
یلدا
۰
۰
پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۱، ۰۶:۵۳ ب.ظ
سید
۳ نظر
بعد از شهادت حسین (ع) هر شب یلداست برای رقیه (س) ...
غروب عاشورا
۰
۰
چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۲۴ ق.ظ
سید
۸ نظر
غروب بود و افق حرف های گلگون داشت
ز تیر فاجعه زینب
(س)
، دلی پر از خون داشت
غروب بود و غریبانه خیمه ها می سوخت
کران چشم بدان حزن بی کران می دوخت
نسیم گیسوی خون را دمی تکان می داد
به این بهانه گل زخم را نشان می داد
دل شکسته ی زینب (س) شکسته تر می گشت
چو چشم طفل به سودای آب ، تر می گشت
ز خون لاله تمام کرانه رنگین بود
خمیده بود افق بس که داغ سنگین بود
هزار زخم به عبرت ، چو چشم وا مانده است
که عشق بی سر و دست و کفن ، رها مانده است
فراز با همه قامت فرود آمده بود
قیام ، حمد کنان در سجود آمده بود
صدای سوگ ز محمل به آسمان می رفت
درای مرثیه خوان بود و کاروان می رفت
پی نوشت :خدا کند آدم غروب عاشورا دیگر زنده نماند ...