گیرم آنچه در مقاتل آمده ست ، افسانه است
بوی خون می آید از مهر نمازم ، بوی کیست ؟
اعتراف نوشـت : ... أ نـ ا الـ عـ بـ د الحـ قـ یـ ر ، متی إنتبه ؟
کوتــــاه نوشـت : داغ ام تازه تر شده آقا جان ...
به ناگاه در آغوش میگیرمش و لبها را بر روی لب هایش می گذارم ...
چقدر شیرین است ...
پی نوشت : مست می شوم ... مست مست ...
اعتراف نوشت : مست از تربت ارباب ...
اعتراف نوشت بنده به امر یک دوست عمومی شد : شده تا به حال مهر نمازتون رو بعد از نماز بغل کنید و به پهنای صورت اشک بریزید ... ؟
هی لبهاتون رو بزارید روی مهر نمازتون ، اربابتون رو صدا بزنید ...
شده تا به حال بعد از نماز قرآنتون رو بغل کنید ، به سینه بچسبونید ...
آی جه حالی داره ...
هی خدا رو صدا بزنید ... هی قسمش بدید ...
مست مستم ...