داداش اصغرم ، منم ، خواهرم ، میخوام زیر گلوت ُ ببوسم …..
اعتراف نوشت : ... أ نـ ا الـ عـ بـ د الحـ قـ یـ ر ، متی إنتبه ؟
پیامـک نوشـت : و من الله التوفیق
نـــجوا نوشــت : اللهم إنی أسألک یا من أحتجب بشعاع نوره ...
یادش بخیر ... توی عالم کودکی
شونه زدن به موهای خواهر کوچیکم ...
خیلی خوب هم نمی تونستم این کار رو انجام بدم ...
آخه هیچی جای دستای مادر رو نمی تونه پر کنه ...
چون مادر با تمام عشق اش این کار رو انجام میده ...
متوجه کنایه ام شدی ... ؟
سلام علی قلب زینب الصبور ...
اعتراف نوشت : ... أ نـ ا الـ عـ بـ د الحـ قـ یـ ر ، متی إنتبه ؟
پیامـک نوشـت : ...
نـــجوا نوشــت : الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک
خدایا نهایت بریدن از غیر تو و پیوستن به خودت را روزی ام ساز
و چشم های قلبمان را با نظاره به خودت روشن ساز ...
نمی دونم این دل گرفتگی ها به خاطر فصل یا احوالات درونی ...
ولی اینقدر دلم گرفته ، که چشمام همیشه داغه ...
خود به خود ازش اشک می جوشه ...
وقتی بغض راه گلو رو می بنده و جایی نباشه که خالیش کنی ، برگشت بغض به
درون یعنی خفگی ...
یعنی انتشار درد توی تمام سینه
دلتنگ روزهایی هستم که در انتظارشم ...
اعتراف نوشت : ... أ نـ ا الـ عـ بـ د الحـ قـ یـ ر ، متی إنتبه ؟ پیامک نوشت : حال من خوب است ، ولی تو باور مکن ...