غروب عاشورا
- چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۲۴ ق.ظ
غروب بود و افق حرف های گلگون داشت
ز تیر فاجعه زینب (س) ، دلی پر از خون داشت
غروب بود و غریبانه خیمه ها می سوختکران چشم بدان حزن بی کران می دوختنسیم گیسوی خون را دمی تکان می دادبه این بهانه گل زخم را نشان می داددل شکسته ی زینب (س) شکسته تر می گشتچو چشم طفل به سودای آب ، تر می گشتز خون لاله تمام کرانه رنگین بودخمیده بود افق بس که داغ سنگین بودهزار زخم به عبرت ، چو چشم وا مانده استکه عشق بی سر و دست و کفن ، رها مانده استفراز با همه قامت فرود آمده بودقیام ، حمد کنان در سجود آمده بودصدای سوگ ز محمل به آسمان می رفتدرای مرثیه خوان بود و کاروان می رفت
پی نوشت :خدا کند آدم غروب عاشورا دیگر زنده نماند ...
(س)
، دلی پر از خون داشت
- ۹۱/۰۹/۰۱