بیت الاحزان

... بیت الاحزان ، قبله رنج انسانها ست

بیت الاحزان

... بیت الاحزان ، قبله رنج انسانها ست

محبوب ترین مطالب

۲۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

در بند

 

 

         لیس منی قلب الیک معنی                    کل عضو منی الیک قلوب

 


اعتراف نوشت : ...

بوسه

 

 

به ناگاه در آغوش میگیرمش و لبها را بر روی لب هایش می گذارم ...

چقدر شیرین است ...


پی نوشت : مست می شوم ... مست مست ...

اعتراف نوشت : مست از تربت ارباب ...

اعتراف نوشت بنده به امر یک دوست عمومی شد : شده تا به حال مهر نمازتون رو بعد از نماز بغل کنید و به پهنای صورت اشک بریزید ... ؟

هی لبهاتون رو بزارید روی مهر نمازتون ، اربابتون رو صدا بزنید ...

شده تا به حال بعد از نماز قرآنتون رو بغل کنید ، به سینه بچسبونید ...

آی جه حالی داره ...

هی خدا رو صدا بزنید ... هی قسمش بدید ...

مست مستم ...

 

 

 

 

 

شفق

 

 

وقتی که طلوع او هویدا شد ، از هیبت او خورشید روز پنهان شد و ماه برای ما طلوع نکرد ...


اعتراف نوشت : سوزانم ...

عشق

 

 

 یحبک قلبی ما حییت فان أمت                   یحبک عظم فی التراب رمیم


پی نوشت : ندارد ...

 

 

 

 

خانه بدوشی

 
جناب شیخ جعفر مجتهدی (ره) می‌فرمودند :
زمانی که در بیابانها ساکن بودم، هنگام توسل کلمه شریفه (یاحسین) را با انگشت روی خاک می‌نوشتم و آنقدر می‌گریستم تا اینکه کلمه یا حسین که بر روی خاک نوشته بودم تبدیل به گل می‌شد و محو می‌گشت، مجدداً آن نام مقدس را روی گلها می‌نوشتم و به حدی گریه می‌کردم که بی‌تاب گشته و از هوش می‌رفتم.
ایشان فرمودند: یک روز عاشورا که در بیابان بودم بسیار منقلب گشتم در این هنگام خطاب به آسمان کرده و گفتم؛
آسمان خجالت نکشیدی ناظر کشته شدن حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) بودی؟! سپس خطاب به زمین نموده و گفتم؛ ای زمین خجالت نکشیدی که حسین فاطمه (علیهما السلام) را بر روی تو سر بریدند؟! و متصل یک خطاب به آسمان و یک خطاب به زمین می‌کردم که ناگهان ندایی آمد. جعفر از اینجا دور شو.
وقتی از آن مکان فاصله گرفتم، آسمان درهم ریخت و صاعقه‌ای آتشبار به قطعه زمینی که به آن خطاب می‌نمودم اصابت کرد و آنجا را شکافت.

 

 

غمزه معشوق

 

خیال تو در دیده من است ، و نام تو در دهان من ، و جای تو در دل من است ...


پی نوشت : پس کجا پنهان می شوی !؟

عباس جان آب بیاور

 

 زمانی شیخ جعفر مجتهدی (ره) در منزل یکی از محبانشان برای ناهار دعوت شده بودند، هنگامی که ایشان تشریف می‌آورند و صاحب خانه سفره غذا را پهن می‌کند متوجه می‌شود که آب در سفره نمی‌باشد، در این موقع صاحب خانه به شخصی که عباس نام داشت می‌گوید:

عباس جان آب بیاور .

به محض اینکه این جمله را می‌گوید، یکمرتبه شیخ جعفر مجتهدی (ره)  می‌فرمایند:
چه گفتید؟! عباس جان آب بیاور ،

و چند مرتبه این جمله را تکرار کرده و به شدت منقلب می‌شوند و منتقل به روز عاشورا و آب آوردن حضرت ابوالفضل العباس (علیه‌السلام) می‌شوند و مجلس اطعام یکپارچه به عزا و گریه مبدل می‌شود و حاضرین تا مدتی به یاد سقای دشت کربلا می‌گریند .

 

عاشق ام

 

 

یه چیزی رو می دونید ؟

گویند که در خانه دل ، هست چراغی افروخته ... کاندر حرم افروختنی نیست ... !


اعتراف نوشت : عاشق ام ...

سیاه

 
 
هرگز این قلب سیاهم رو آسوده ندیدم ...
انگار اون رو برای سیاهی آماده کردن ...
قدم در راه غرور و تباه گذاشتم ...
و عجیبه که به دنبال راه نجاتم ...
غم در دل دارم ...
و آتش در جگر ...
گریه ام شاهد من است ...

هفت آسمان

 

 

چطوری توی این خونه کوچیک هم خدا جا میشه ، هم او ، هم تو...! ؟

 


 

پی نوشت : ندارد ...